ای خدای پاک و بیانباز و یار دست گیر و جرم ما را در گذار
یاد ده ما را سخنهای رقیق کان به رحم آرد تو را،ای خوش رفیق
سلام!
نظر به استقبال بینظیر شما همکلاسیهای شریف، و در پی کامنتها و درخواستهای مکرر(!) مهلت افتتاح حساب تمدید...ببخشید!... کتاب زیر معرفی میشود:
اون حکایت کتاب فارسی دوم دبیرستان از «فیه ما فیه» یادتونه؟ همون که یه کافری، غلام مسلمونی داشته و پا میشن با هم برن حمام و غلام در راه میره مسجد نماز بخونه و ...
اون حکایت به عنوان یه چشمه از فیه ما فیه که در حد فهم بچه دوم دبیرستان باشه، خوب و بهجا انتخاب شده بود. ولی اگه الان -که به مراتب بیشتر از اون موقع میفهمین- اصل کتابو بخونین، احتمالا به این نتیجه میرسین که اون حکایت در مقابل قسمتهای دیگه کتاب، عددی نیس! «فیه ما فیه» حقیقتا فوقالعاده است. دریای معارفه. اصلا فکر نکنین که صرفا مذهبیه؛ خیلی جاهاش مفاهیم انسانی رو فارغ از مرام و مسلک خواننده به زیباترین و دلنشینترین شکل، بیان میکنه. البته ابدا منظورم این نیست که مذهب و انسانیت دو مقوله جدا هستن. بگذریم...
به هر حال لازم دونستم یه چنین رفع ابهامی از این کتاب، برای عدهای از دوستان، انجام بدم. امیدوارم دعوا به پا نکرده باشم...
«آدمی اسطرلاب حق است، اما منجمی باید که اسطرلاب را بداند. ترهفروش یا بقال اگرچه اسطرلاب دارد، اما از آن چه فایده گیرد و به آن اسطرلاب چه داند احوال فلک را و دوران و برجها و تاثیرات و انقلاب را الی غیر ذلک؟ پس اسطرلاب در حق منجم سودمند است که: من عرف نفسه فقد عرف ربه...»
«میگویند پادشاهی پسر خود را به جماعتی اهل هنر سپرده بود تا او را از علوم نجوم و رمل و غیره آموخته بودند و استاد تمام گشته، با کمال کودنی و بلادة. روزی پادشاه انگشتری در مشت گرفت، فرزند خود را امتحان کرد که بیا بگو در مشت چه دارم.
گفت: آنچه داری گرد است و زرد است و مجوّف است.
گفت: چون نشانهای راست دادی، پس حکم کن که آن چه چیز باشد.
گفت: میباید که غربیل باشد.
گفت: آخر این چندین نشانهای دقیق را، که عقول در آن حیران شوند، دادی از قوّت تحصیل و دانش؛ این قدر بر تو چون فوت شد که در مشت غربیل نگنجد؟
اکنون همچنین علمای اهل زمان در علوم موی میشکافند، و چیزهای دیگر را که به ایشان تعلق ندارد، به غایت دانستهاند و ایشان را بر آن احاطت کلی گشته، و آنچه مهم است و به او نزدیکتر از همه آن است، خودی اوست و خودی خود را نمیداند. همه چیزها را به حلّ و حرمت حکم میکند که این جایز است و آن جایز نیست، و این حلال است یا حرام است. خود را نمیداند که حلال است یا حرام است، جایز است یا ناجایز، پاک است یا ناپاک!»
خیلی شدید توصیه میکنم این کتاب رو بخرین. البته بهتره برای فهم آسونتر مطالبش، کتاب «گزیده فیه ما فیه» از دکتر حسین الهی قمشهای رو بخرین. چون ۱۱۴ حکایت برگزیده از این کتاب رو با توضیحات روان و جالبی برای هر حکایت، همراه کرده؛ به علاوه ذکر یکسری ابیات نزدیک با هر کدوم. ولی کتاب رو یه جا نخونین؛ هر چند وقت یه بار یه قطعه رو بخونین و یه مدت روش فکر کنین. کیفش اینجوری بیشتره!
در پناه حق
مریم
سلام .
یه خورده کتاب رو بیشتر معرفی کن که اصلا آدم رو به فکر کردن وا میداره و روی آدم تاثیری میگذاره یا فقط مجموعه ایست از حکایت های سرگرم کننده.
و فکر کنم گزیده ی کتاب باحال تر باشه اونم به خاطر توضیحات دکتر قمشه ای. آخه فکر میکنم که حکایت های مولوی رو عارف ها و یا هم عصر های خودش بهتر می فهمند تا ما . آره ؟...
و میگم اگه بچه های کلاس بی معرفتن تو هم ... نه تو همچنان پر سخاوت باش!!!
مرسی که بالاخره یکی کامنت گذاشت!
راستش اینکه صرفا سرگرمکننده نیس و خیلی هم تفکرانگیزه (این لغت درسته؟!) به نظرم اینقدر بدیهی بود که لزومی ندیدم روش تأکید اضافی کنم. چون قطعا مولانا حرفی رو محض سرگرمی نمیزنه و پشت هر داستان و حکایت و شعرش، کلی حرف داره. واسه همینه که گفتم کتابو کم کم بخونین و روش فکر کنین.
فیه ما فیه هم فقط بعضی قسمتهاش از داستان شروع کرده و به نتیجه جدیتر و پرمعناتری رسیده. خیلی جاهاش هم مستقیم رفته سر اصل مطلب؛ البته طبعا شکل تمثیلی، قابل فهمتره و ملموستره.
توضیحات دکتر قمشه ای خیلی خیلی درک آدمو بالا میبره. حتی اگه آدم ادبیاتش خیلی خوب باشه و لغات و جملات سخت کتابو بفهمه -البته نثر فیه ما فیه خیلی روونه- باز هم ممکنه در فهم عرفان عمیق کتاب، کم بیاره.
وقتی هیچ کی برام کامنت نمیذاره، من سخاوتم (!) کور میشه!!!
به نام او
سلا دوست با ذوق! خدا نکنه که سخاوتت کور بشه! من هم بعد از ۲ هفته دوری از اینترنت، شدیدا ضدحال خوردم از این همه استقبال!!! اما اشکال نداره، ما همچنان به کارمون ادامه می دیم! کتاب جالب معرفی کردی. تو این واویلای رمان های خارجکی!!!! اعتماد به نفست برای معرفی یه کتاب اصیل ایرانی قابل تحسینه! در اولین فرصت حتما می خونمش! ممنون و خدای قشنگ تا همیشه یاورت!
راست میگی ها! بهش از این جنبه فکر نکرده بودم...خداییش اعتماد به نفس میخواس اینکار...اونهم منی که اینقدر فیدبک بقیه برام مهمه!!! ؛) [که نباید باشه!]
راستی از پاقدم تو بود وبلاگ اینقدر مشتری پیدا کرد؟!!! ؛)
سلام...گزیده رو حتما تهیه می کنم.....ممنون از معرفی کردنتون!
خواهش میکنم!
ای برادر، تو همان اندیشهای
مابقی خود استخوان و ریشهای
گر کنی اندیشهی گل، گلشنی
ور بود خاری، تو هیمه گلخنی
اینهم یه شاهکار پرمعنای دیگه از مولانا!