کتاب های دوست داشتنی

بچه های پزشکی مهر ۸۵ دانشگاه علوم پزشکی تهران

کتاب های دوست داشتنی

بچه های پزشکی مهر ۸۵ دانشگاه علوم پزشکی تهران

روایت تلخ کور بودن!

 

 

اگر اهل سینما از نوع خارجکی اش باشید، حتما شنیده اید که جشنواره ی کن امسال، با نمایش فیلم ”کوری“ شروع به کار کرده. گیرم اگر طرفدار پر و پا قرص همشهری جوان هم باشید، حتما این خبر را با همه ی جزئیاتش در شماره ی 168 خوانده اید. ولی چیزی که جالب است این است که من، با حفظ سمت کرم کتاب بودنم، این رمان معروف را خیلی دیرتر از چیزی که اطرافیانم فکرش را می کردند، برای خواندن انتخاب کردم و همین موضوع، سبب همزمانی خواندن من با پخش فیلم آن شد و همه ی اینها باعث شد که دست به کار شده و کتاب ”کوری“ را به شما معرفی کنم؛ بلکه تابستانتان را، جز با خوردن و خوابیدن، با خواندنش پر کنید!

ژوزه ساراماگو، برنده ی جایزه ی نوبل ادبیات سال 1998 است و همین برای خواندن کتابش کافی است. خیلی ها ادبیات او را ”ادبیات اعتراضی“ می دانند و خیلی ها رمان ”کوری“ را بیشتر از بقیه ی کتابهای او، شبیه یک رساله ی فلسفی در باب شر بودن موجودی به نام بشر تلقی می کنند. ”کوری“ روایت گر یک شهر شلوغ پلوغ است که هیچ شباهتی به شهر شلوغ پلوغ کارتونی و شاد معروف ندارد. در این شهر، اتفاقی می افتد که به ناگهان و در فاصله ی چند هفته، همه ی شهر کور می شوند و تصور کردنش سخت است که چه بر سر آن شهر می آید!”کوری“ یک حکایت اخلاقی مدرن است که ساراماگو ضمن روایت کردن آن، می کوشد که چهره ی مسیحایی نجاتبخشی را در آن جستجو کند که دوباره درس محبت را به آدمها می آموزد.”کوری“، قصه ی نفرت انگیز بی رحمی حاکم بر اجتماع بشری است و خواندنش، آدم را به این باور می رساند که به راستی:

...اولئک کالانعام بل هم اضل

عطیه پژوهی

 

نظرات 3 + ارسال نظر
محمد سه‌شنبه 15 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:24 ق.ظ http://salsabil-spring.com

سلام!
ایول به خودم!!! بالاخره یه کتاب در عمرمان زودتر از شما خواندیم ( و تنها کتابی هم که خواندم همینه فکر می کنم!!!!) ( این رکورد باید در کتابهای گینس ثبت بشه هر چه زودتر .. تاخیر جایز نمی باشد!)
من اصلا اهل رمان و ... نیستم ( نه اینکه بدم بیاد ها! نه!!! یکم تنبلم (= خیلی تنبلم!) ... وگرنه خیلی خوشم می آد!!!) . ..
داشتیم توی نمایشگاه کتاب ... فکر کنم سال سوم دبیرستان بودیم اون موقع ... شاید هم دوم بودیم ... ولی فک می کنم سوم بودیم... (!!!) داشتیم راه می رفتیم .. که یکی از بچه ها گفت که این رمان جالبیه بخر بخون!
منم رفتم خریدم واتفاقا مترجم کتاب ( خانم مینو مشیری ) هم اونجا بودن که کتابو امضا کردن برام ... خیلی چسبید... سر همین قضیه همون تابستون کتابو خوندم!!!!

کلا کتابای رمانی که خوندم اندازه انگشتان دست و پا تعدادش نیست! البته همینم برا من خیلیه!

کتاب ؛ روی ماه خداوند را ببوس ؛ رو تازه هفته ی قبل خوندم... و کلی جالب بود برام... و قشنگ! البته قبل از خودم خواهرم خوند که لذت نبرد خوشبختانه! چون دیگه بهم کتابو نمی داد که بخونم !!!!!

و بسیار بسیار دوست دارم فیلم کوری رو هم ببینم.

ممنون

به نام او
اگر می دونستم این قضیه که کتابی رو زودتر از من خوندین اینقدر خوشحالتون می کنه، حتما زودتر می گفتم!!!:) به هر حال، خوبه که همون چند تا رمان و کتابی رو هم که خوندین معرفی کنین!منتظرم من...

سبحان سه‌شنبه 15 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:30 ب.ظ

سلام
جالبه برام
مثل این که یهویی افراد زیادی جذب این کتاب شدند
راستی قراره این وبلاگ رو یه کم فعالش کنم
فعلا بدرووووووووووووووووووود

به نام او
راست می گین؟!آخ جون!!! حسابی حسابی فعالش کنین! می تونین حتی یه شعبه از B.O.S هم بزنین توش!!!:)

[ بدون نام ] چهارشنبه 16 مرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:30 ب.ظ

عجب قالب قشنگی!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد